کتاب های دبستان،دیگر داستان قشنگ ندارد!!!!!!
وبلاگ دانشجویان پرستاری قائن سال 90 ورودی بهمن

گاو ماما می کرد...گوسفند بع بع می کرد...سگ واق واق می کرد...و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی؟!

شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود،حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید.او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین وتی شرت های تنگ به تن می کند.او هر روز صبح بجای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند.

موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند.دیروز که حسنک با کبری چت می کرد،کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگربا او چت نکند چون او با پترس چت می کرد.پترس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چتذ می کرد.پترس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود.او نمی دانست که سد تا چند لحظه دیگر می شکند.پترس در حال چت کردن غرق شد.

برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود.ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت.ریزعلی سردش بود ودلش نمی خواست لباسش را درآورد.ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله دردسر نداشت.قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد.کبری و مسافران قطار مردند.

اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل همیشه سوت وکور بود.الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله مهمان ندارد.او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند.

او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد.

او کلاس بالایی دارد،او فامیل های پولدار دارد.

او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت.اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد به همین دلیل است که دیگر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد.

منبع:www.projbank.ir

نویسنده:الهام داغستانی



نظرات شما عزیزان:

من
ساعت19:00---7 تير 1392
نگاهم کن...........

فرشته
ساعت12:42---20 فروردين 1392
سلام ابجي چطوري.درسته تازه رفتي ولي دلم واست تنگ شده وقت نشد دوباره واست نامه بنويسم گفتم واست ي نظر بذارم.ب مناونرجس وطاهره و...سلام برسون.درسته دوستاتو نديدم ولي تعريفشو ازت شنيدم.مواظب خودت باش دوست دارم بايپاسخ:سلام،قربونت برم منم دلم براتون تنگ شده،درساتو بخون به همه سلام برسون.

مهندس شقایق محمدی
ساعت11:47---11 آذر 1391
سلام خیلی قشنگ بودپاسخ:سلام شقایق جون،مرسی که به وبلاگمون سر زدی.خیلی خوشحال شدم خانوم مهندس،بازم بیا

محمد امین
ساعت19:52---22 اسفند 1390
قشنگ بود .بازم بزارین مطلب البته علمی چون میثم دعوا میکنه ..... عید م مبارک
پاسخ:سلام،مرسی.عید شما هم مبارک.


بهمن
ساعت21:35---9 اسفند 1390
سلام.
خیلی لذت بردم .فوق العاده جالب بود .
مرسی


سعید
ساعت20:33---9 اسفند 1390
داستان خیلی تکراری و قدیمی بود ولی در کل قشنگ بود.

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط الهام داغستانی
آخرین مطالب

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 14
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 1372
بازدید کل : 47721
تعداد مطالب : 358
تعداد نظرات : 372
تعداد آنلاین : 1



فال حافظ



استخاره آنلاین با قرآن کریم

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
تماس با ما
Pichak go Up

-_ !News _-